سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 تعداد کل بازدید : 105929

  بازدید امروز : 0

  بازدید دیروز : 26

بُشرا

 
هرکه با دانشمندان در آمیزد، بزرگش شمرند و هرکه با فرومایگان درآمیزد، پستش بدارند . [امام علی علیه السلام ـ در سفارش به امام حسین علیه السلام ـ]
 
نویسنده: احمد رضا ::: یکشنبه 89/1/29::: ساعت 2:23 عصر
مهدى مهریزی
اگرچه منابع استنباط در فقه اسلامى، محدود به کتاب، سنت، اجماع و عقل است، اما قواعد و اصول استنباط و فقاهت مى‏تواند بسیار باشد. منابع، جایگاه جوشش فقه است و قواعد، اصول مسلم استخراج‏شده از آن منابع مى‏باشد که در: هماهنگ‏سازى محتواى منابع; پاسخگویى به فروع; پر کردن منطقة‏الفراغ; و... مؤثر و مفید است.
به سخن دیگر; قواعد به سان تراز و شاقولى است که فقیه، در مقام استنباط، باید تلاش فکرى خویش را با آن هماهنگ سازد.
قواعد فقهیه و اصول، دو دانش همزادند که در خدمت فقاهت قرار گرفته‏اند. در باب قواعد فقهیه نوشته‏ها بسیار است و فقیهان شیعى و سنى، بدان توجه ویژه مبذول داشته‏اند; در این زمینه، آثار بسیارى، از تک‏نگاریهایى که به یک قاعده پرداخته‏اند تا مجموعه‏هایى که شمار فراوانى از قواعد را به بحث گذارده‏اند، از فقیهان به یادگار مانده است. (1)
با این همه مى‏توان ادعا کرد که هنوز قواعد فقهى بسیارى وجود دارند که داراى نقش سرنوشت‏سازى در استنباط مى‏باشند، ولى هنوز به عنوان قاعده بدانها نظر نشده است. و اگرچه در لابه‏لاى فتواها و استدلالهاى فقهى از این قواعد بهره بسیار برده شده است، به صورت یک قاعده، مدون نگشته و حد و مرز آنها بوضوح تبیین نگردیده است.
از این دست قواعد مى‏توان به عناوین ذیل اشاره کرد:
1. قاعده عدالت; 2.قاعده حریت; 3.قاعده اهم و مهم; 4.قاعده سهولت; 5.قاعده مساوات و....
در این نوشتار برآنیم تا به اختصار از عدالت‏به عنوان یک قاعده فقهى‏که‏بسیار اثرگذار در استنباط است، سخن بگوییم. البته این مساله شاخ‏و برگهاى بسیارى دارد و فضاهاى تحقیق آن فراوان است. و ما در اینجا، تنها به یک بحث از آن مى‏پردازیم; یعنى اصل این که عدالت‏یک قاعده فقهى است.
اصل مقاله را در اینجا  مطالعه نمایید

 
نویسنده: احمد رضا ::: یکشنبه 89/1/29::: ساعت 2:19 عصر
اسداللّه لطفى
از جمله قاعده هاى فقهى که در بابهاى معاملات, یعنى تمام عقدها و قراردادهاى دوسویى , مانند: خرید و فروش, ازدواج, مزارعه و… جریان دارد و به آن استدلال مى شود قاعده لزوم است و آن هم, در هنگامى که در لازم, یا جایز بودن آنها, شک باشد.
بدین معنى, هرگاه در لازم یا جایز بودن عقدى, به گمان افتیم و دلیل ویژه اى هم بر هر یک نداشته باشیم, اصل لزوم را در عقد جریان مى دهیم و مى گوییم, عقد لازم است.
در کتابها و نوشته هاى فقهى از این اصل, زیر عنوان (اصالة اللزوم فى العقود) نام برده مى شود.
در روشن گرى و بررسى این قاعده, زاویه هاى گوناگونى به بحث گذاشته مى شود. پیش از بیانِ زاویه هاى اصلى مطلب, بایسته مى نماد, اشاره اى به سیر تاریخى این قاعده و نمونه هایى که در کتابها و نوشته هاى فقهى پیشینیان از این قاعده یاد شده, بشود.
اصل مقاله را در اینجا مطالعه نمایید.

 
نویسنده: احمد رضا ::: یکشنبه 89/1/29::: ساعت 2:4 عصر
 قاعدة اکراه
حمیده عبداللهی علی‌بیک
اکراه در لغت و در اصطلاح وادار کردن کسی بر کاری، از روی اجبار است. با وجود هفت شرط، اکراه محقق می‌شود. در اکراه بر محرمات، ملاک، عجز از تخلص از تهدید مکرَه و دفع ضرر است و مجرد ادعای اکراه از مجرم پذیرفته می‌شود ولی در معاملات فقط با عدم رضایت، اکراه صادق است و ملاک در رفع حکم وضعی نیز عدم رعایت است و صرف ادعای اکراه پذیرفته نیست. اکراه به دو قسم تقسیم می‌شود: اکراه به حق و اکراه به ناحق. اکراه به حق جایز است و اکراه به ناحق حرام است. حکم تکلیفی مکرَه این است که انجام حرام و ترک واجب به استثنای قتل نفس بر او جایز است و حکم وضعی آن این است که قصاص، حد، ضمان و … از مکرَه برداشته می‌شود. مدرک قاعده آیة 106 از سورة نحل، آیات مدرک قاعدة اضطرار، سنت، اجماع و عقل است.
کلیدواژه‌ها : اکراه، مکرَه، مکرِه، تهدید، ضرر، تقیه.
مقدمه
در فقه و حقوق اسلامی در میان قواعد فقه به قاعدة اکراه برخورد می‌کنیم. این قاعده در همة ابواب فقه کاربرد دارد. اگرچه بیشترین بحث در کتاب طلاق به مناسبت اشتراط اختیار در مورد طلاق دهنده آمده و در این بحث روایات زیادی از ائمه (ع) در مورد اکراه رسیده است. همچنین در بحث‌های مکاسب محرمه در موضوع قبول ولایت ستمگر و در کتاب بیع در بحث اشتراط اختیار از شرایط متعاقدین و … از اکراه بحث شده است. البته در بحث‌هایی مانند ضمان، غصب، قصاص، حدود، دیات و … نیز بحث از اکراه وجود دارد. مفاد این قاعده این است که هرگاه ستمگری با تهدید، دیگری را به عملی وادار کند که در شرع اسلام حرام است و یا به ترک واجبی الزام کند، آنچه ممنوع بوده است، برداشته می‌شود و صورت جواز به خود می‌گیرد و اگر به عقد یا ایقاعی وادار کند عقد و ایقاع اکراهی غیر نافذ است. در این مقاله به بررسی قاعدة اکراه می‌پردازیم. در ضمن بررسی فقهی قاعده به موادی از قانون مدنی و قانون مجازات اسلامی نیز اشاره می‌کنیم که در واقع قاعدة اکراه مستند فقهی آن مواد است و تصویب این مواد مبتنی بر این قاعده بوده است.
اصل مقاله را در اینجا  مطالعه نمایید.
 


 
نویسنده: احمد رضا ::: چهارشنبه 89/1/25::: ساعت 3:22 عصر
محمد جواد احمدی
کلید واژه ها: اکراه، مکره، مکره، تهدید، ضرر، قانون مدنی، قانون مجازات، قانون اساسی و تقیه.

چیکده
در فقه و حقوق در میان قواعد فقه به قاعده اکراه برخورد می کنیم . در تعریف اکراه گفته شده است که : اکراه عبارت است از این که انسانی با سخن یا عمل خود شخص دیگری را به کاری که مورد رضای او نیست وادار نماید. به نحوی که اگر تنها خودش بود و فشاری بالای سرش نبود، به آن کار مبادرت نمی ورزید. اکراه با وجود هفت شرط محقق می شود.
در ابن مقاله به بررسی این قاعده پرداخته می شود و در ضمن بررسی قاعده مذکور به موادی از قانون اساسی افغانستان، قانون مدنی ایران، قانون مجازات اسلامی نیز اشاره می شود.
مقدمه:
اکراه در لغت:
لغوی ها واژه اکراه را به سه تعبیر تعریف کرده اند.
الف: حمل الغیر علی امر و هو کاره
ب: حمل الغیر علی امر هوکاره
ج: حمله علبیه قهراً
اکراه در اصطلاح:
اکراه اصطلاحی در فقه و حقوق به معنای وادار ساختن تهدید آمیز کسی به عملی که در شرایط عادی به انجام دادن آن رضا نداشته است.
مفاد این قاعده این است که هرگاه ستمگری با تهدید، دیگری را به عملی وادار کند که در شرع اسلام حرام است و یا به ترک واجبی الزام کند.
آنچه ممنوع بوده است، برداشته می شود و صورت جواز به خود می گیرد و اگر به عقد یا ایقاعی وادار کند عقد و ایقاعی اکراهی غیر نافذ است.
دلیل های قاعده:
علمای شیعه و سنی و حقوق دانان در اثبات حجیت قاعده اکراه به آیات و روایات ، قوانین مدنی، اساسی، قانون مجازات، عقل استناد نموده اند.
1ـ آیه  سوره نحل مَنْ کَفَرَ بِاللَّهِ مِنْ بَعْدِ إِیمَانِهِ إِلا مَنْ أُکْرِهَ وَقَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالإیمَانِ وَلَکِنْ مَنْ شَرَحَ بِالْکُفْرِ صَدْرًا فَعَلَیْهِمْ غَضَبٌ مِنَ اللَّهِ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ (106)... .
2ـ آیه  سوره نور ْ وَلا تُکْرِهُوا فَتَیَاتِکُمْ عَلَى الْبِغَاءِ إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّنًا لِتَبْتَغُوا عَرَضَ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَمَنْ یُکْرِهُّنَّ فَإِنَّ اللَّهَ مِنْ بَعْدِ إِکْرَاهِهِنَّ غَفُورٌ رَحِیمٌ (33)... .
3ـ صحیح حریز بن عبدالله سجستانی از امام صادق (ع) قال رسول الله (ص) رفع عن امثی تسع: الخطاء و النسیان و ما اکرا هوا علیه و... .
اقسام اکراه:

فقها اکراه را به دو قسم تقسیم کرده اند:
الف) اکراه به حق که مراد از این قسم اکراه مشروع است مثلاً قاضی به مدیون تنگدست، فرمان دهد که دارا بیش را بفروشد تا طلب طلبکاران را بدهد.
ب) اکراه به غیر حق، منظور اکراه انسان ظالم و زورگویی است که دیگری را بر انجام کار حرام یا ترک واجب ، ایجاد عقد یا ایقاع وادار می کند. موضوع نوشتار حاضر نیز ، اکراه به غیر حق است.

شروط اکراه:
عناصری چون ناچار بودن یا عدم رضا که در تعریف اکراه به کار گرفته شده است. همه اموری نسبی هستند و با توجه به جنبه های حقوقی اکراه لازم است که شرایطی برای تحقق آن مقرر گردد.

1ـ اینکه اکراه کننده به واقع قادر به انجام دادن تهدید خود بوده باشد، چه صرف تهدید به منزله اکراه نخواهد بود.
2ـ اکراه شونده باید از وقوع تهدید در هراس بوده باشد.
3ـ شرط سوم به شدت ضرر مورد تهدید باز می گردد.
ضرر جانی و نقض عضو شدید قدر متیقن تحقق اکراه نزد فقها و حقوق دانان است.
مواردی جبران پذیر مانند گرسنگی یا حبس عموماً در تحقق اکراه معتبر شمرده نمی شود و آنچه بین این دو مقوله قرار می گیرد، محل اختلاف فقیهان است.
4ـ اکراه شونده باید نسبت به عملی که موضوع اکراه است. در چنان وضعی قرار گیرد که در صورت نبودن اکراه، از انجام دادن آن امتناع ورزید این امتناع ممکن است به لحاظ دیگران یا حفظ حدود شرعی بوده باشد.
5ـ مکره واقعاً وجود داشته باشد و مکره به وجود او علم داشته باشد پس در جای که مکره وجود دارد ولی مکره از وجودش آگاه نیست اکراه صادق نیست.
بعضی از علماء برای صدق اکراه در معاملات می گویند: اکراه در معاملات ، باید الزام از ناحیه غیر واقعاً وجود داشته باشد.
بنابراین اگر بیند که الزامی از غیر وجود دارد ولی غیر ، چنین فرمانی نداده باشد اکراه وجود ندارد. در نتیجه معامله صحیح است. البته در مورد محرمات چنین شخصی گناهکار نیست و از نظر عقلی معذور است.
زیرا در مورد محرمات ملاک تحقق عصیان ، این است که انجام دهنده آن بدون عذر عملاً مرتکب موجب شود.
در ماده 208 قانون مدنی نیز آمده است. در مجرد خوف از کسی بدون آنکه از طرف آن کس، تهدیدی شده باشد اکراه محسوب نمی شود.
6ـ رهایی از مکره علیه به شیوه ای بدون ضرر ممکن نباشد.
شیخ انصاری معتقد است که عجز از نقضی لازم است. البته به شرط اینکه نقضی حرجی نباشد و بر ضرر توقف نداشته باشد.
7ـ مکره مستحق ضرری که بدان تهدید شده است نباشد در غیر اینصورت اکراه صدق نمی کند. مانند اینکه شخصی مدیون است یا باید قصاص شود. طلبکار یا ولی دم او را به کاری امر می کند و تهدید می کند، در این صورت اکراه صدق نمی کنند.
فرق بین اکراه و اضطرار:

تحقق اکراه از ناحیه غیر است. بنابراین در صورتی اکراه صادق است که انسان اکراه کننده ای وجود داشته باشد. مانند اینکه ظالم کسی را به ترک واجب یا ارتکاب حرام و مانند آن مجبور کند. اما حصول اضطرار بر فصل دیگری توقف ندارد مانند: تشنگی، گرسنگی، مرض و مانند آن . بنابراین اگر کسی برای خریدن آب ، نان یا دواء چیزی از دارا بیش را بفروشد فروختنش به صورت اضطراری بوده است.
در اکراه بر معاملات تهدید به طور مستقیم برای وادار ساختن شخص به انجام معامله ای معین صورت می گیرد. رضای مکره نیز به همان کاری داده می شود که تهدید به خاطر وقوع آن انجام شده است. ولی در اضطرار فشار که به معامله کننده وارد می شود نتیجه اوضاع و احوالی است که هدفی در اجبار شخص به معامله معین ندارد. انسانی، معامله کننده را به انعقاد قرار داد تهدید نمی کنند بلکه خود شخص تصمیم می گیرد که برای رهایی از ضوررت ها و فشارهای اقتصادی و... عقد ببندد. پس انگیزه اصلی او برای انشاء عفد امری روانی و نفسانی است. مکره برای دفع ضرر ناشی از عدم انجام معامله، معامله را انتخاب می کند و مضطر برای دفع خطر و دیگر.
اکراه حرمت را بر می دارد و عقد و ایقاع را باطل می کند. اضطرار با اینکه حرمت را بر می دارد. ولی عقد یا ایقاع را باطل نمی کند.
و از طرف دیگر، امتنان مستلزم بطلان عقد مکره و صحت عقد مضر است. بدیهی است اگر کسی برای پرداخت دین یا معالجه بیماری ، ناچار به انجام معامله شود. حکم به بطلان معامله در این موارد با امتنا منافات دارد بالعکس در صورتی که مکره معامله ای انجام دهد و بعد از برداشتعه شدن اکراه، معامله باطل باشد. حکم به بطلان معامله در عین امتنان است.

فرق بین اکراه و اجبار

مکره قصد انجام کار را دارد. از عبارت های بعضی از فقها ظاهر می شود که فرق بین اجبار و اکراه این است که مکره اراده و قصد انجام کار را دارد. ولی مجبور فاقد اراده و قصد انجام کار است.
به همین دلیل فقها در بحث ازا ختیار که یکی از شروط صحت عقد است می گویند «مراد اختیاری است که در مقایسه با کراهت به کار می رود نه اختیار در مقابل جبر، و اگر اختیار در مقایسه با جبر منظور باشد عقلا مکره از عقد خروج موضوعی دارد چرا که قصدی را که در حقیقت عقد معتبر است فاقد می گویند.
گاه وجود عامل مجبور کننده ای باعث می شود که اراده مرتکب جرم زائل شود و وی به سوی جرم سوق داده شود. بدین ترتیب تفاوت اجبار و اکراه را می توان در این نکته دانست که در اکراه هر چند رضایت فرد مختل می شود ولی وی با اخیار و برای فرار از تهدید شدیدی که متوجه اوست و با سنجیدن آثار تهید با آثار جرم ، تصمیم به ارتکاب جرم می گیرد.
از سوی دیگر، در اجبار او مسلوب الاراده بوده و بی اختیار به سوی ارتکاب جرم رانده شده است. بنابراین یکی از آثار عملی تفکیک بین اجبار و اکراه در حقوق جزا است.
و آن است که محدودیتهای که برای استناد مرتکب به اکراه قائل می شویم در اجبار وجود ندارد. زیرا مرتکب اختیاری در ارتکاب جرم نداشته است لیکن کسی که بدون اختیار خود به کشتن دیگری مجبور می شود. می تواند از مسئولیت کیفری رهایی یابد.
حکم وضعی اکراه:

در بحث از حکم تکلیفی گفته شد که اکراه تکلیف را بر می دارد و به تبع آن مجازات برداشته می شود. در بحث از حکم وضعی اکراه لازم است. به مسائل ذیل پرداخته شود.
الف: اکراه بر اتلاف
در این مورد بحث سبب و مباشر و اینکه کدام یک ضامن هستند مطرح می شود ولی فقها به ضمان می باشد حکم کرده اند مگر مورد که مباشر ضعیف و سبب از او قوی تر باشد . که در این مورد سبب ضامن است.
غیر از سه مورد قتل، قطع عضو و جراحت در صورتی که مباشر بر اتلاف اکراه شده باشد فقها آن را از مصادیق ضعف مباشر می دانند و همان را به عهده سبب می دانند.
ب: اکراه بر کارهای مفید مالکیت
اگر مکره فردی را بر انجام کارهای وادار کند که در صورت انجام آن مالی بدست می آید و ملکیتی حاصل می شود مثل اکراه برشکار حیوان، در این صورت مالک اموال کیست؟
از دیدگاه صاحب العناوین از افعال آنچه بذهن تبادر می کند، اختیاری آن است ودلیلی نداریم که افعال اکراهی موجب مالکیت شود. بنابراین اصل حکم می کند که اموال بطور مباح باقی بماند. علاوه بر آن به نظر نمی رسد که مکره مالک باشد.
ج: اکراه با عقود و ایقاعات
فقها در مورد معامله ای که بر اثر اکراه صورت می گیرد تحلیل های مختلفی دارند. اگر چه حکم معامله اکراهی از لحاظ فقهی روشن است و فقهای امامیه آن را غیر نافذ دانسته اند. و در ماده 203 قانون مدنی هم آمده است «اکراه موجب عدم نفوذ است اگر چه از طرف شخص خارجی غیر از متعاملین واقع شود.
اکراه در قوانین:

قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران در اصل 26 درباره آزادی های سیاسی و مدنی مبنی بر تشکیل احزاب، جمعیت ها، انجمن ها مقرر می دارد که احزاب، جمعیت ها، انجمن های سیاسی و صنفی و نعمتهای اسلامی یا اقلیتهای دینی شناخته شده آزادند، مشروط بر اینکه اصول استقلال آزادی وحدت ملی موازین اسلامی و اساس جمهوری اسلامی را نقض نکنند. هیچکس را نمی توان از شرکت در آنها منع کرد یا به شرکت در یکی از آنها مجبور ساخت.
و یا در اصل 33 مقرر می دارد که: هیچکس را نمی توان از محل اقامت خود تبعید کرد یا از اقامت در محل مورد علاقه اش ممنوع یا به اقامت در محلی مجبور ساخت، مگر در مواردی که قانون مقرر می دارد قانون اساسی افغانستان نیز در این باره در اصل 30 مقرر می دارد اظهار، اقرار و شهادتی که از متهم یا شخص دیگری به وسیله اکراه به دست آورده شود، اعتبار ندارد.
و یا در اصل 49 مقرر می دارد. تحمیل کار اجباری ممنوع است . پس قاعده اکراه در قوانین اساسی نیز مورد بحث قرار گرفته و اکراه را غیر قانونی دانسته و هر گونه اکراه را نفی می کند.
در قانون مدنی ماده 202 جمهوری اسلامی ایران مقرر می دارد که: اکراه به اعمالی حاصل می شود که موثر در مشخص با شعوری بوده و او را نسبت به جان یا مال یا آبروی خود تهدید کندو بنحوی که عادتاً قابل تحمل نباشد در مورد اعمال اکراه آمیز سن و شخصیت و اخلاق و مرد یا زن بودن شخص باید در نظر گرفته شود. در ماده 203 درباره اکراه می گوید:
اکراه موجب عدم نفوذ معامله است اگر چه از طرف شخصی خارجی غیر از متعاملین واقع شود.
در ماده 204 نیز مقرر می دارد:
تهدید طرف معامله در نفس یا جان یا آبروی اقوام نزدیک او از قبیل زوج و زوجه و آباء و اولاد موجب اکراه است.
در مورد این ماده تشخیص نزدیک درجه برای موثر بودن اکراه بسته به نظر عرف است در ماده 209 نیز بیان شده است که: اعضای معامله بعد از رفع اکراه موجب نفوذ معامله است.
بنابراین مواد فوق الذکر اکراه در معامله را موجب عدم نفوذ عقد و ایقاع دانسته است و معامله را نافذ و صحیح می داند که اکراه در بین نباشد.
اکراه در قانون مجازات اسلامی

قانون مجازات اسلامی اکراه را موجب رفع مجازات تعزیری و بازدارند از مرتکب دانسته و در برخی از موارد دیگر هم به زوال مسئولیت کیفری مرتکبان جرایم مستوجب حد در نتیجه اکراه اشاره کرده است.
در ماده 54 مقرر می دارد.:
در جرایم موضوع مجازات های تعزیری یا بازدارند هرگاه کسی بر اثر اجبار یا اکراه که عادتاً قابل تحمل نباشد مرتکب جرمی گردد مجازات نخواهد شد. در این مورد اجبار کننده به مجازات فاعل جرم با توجه به شرایط و امکانات خاطی و دفعات و مراتب جرم و مراتب تادیب از وعظ و توبیخ و تهدید و درجات تعزیر محکوم می گردد.
در ماده 211 قانون مجازات اسلامی منعکس شده است که مطابق آن «اکراه در قتل و یا دستور به قتل دیگری مجوز قتل نیست. بنابراین اگر کسی را وادار به قتل دیگری کنند یا دستور به قتل رساندن دیگری را بدهند مرتکب قصاص می شود و اکراه کننده و آمر به حبس ابد محکوم می گردند.
به موجب این ماده، قداست نفس انسانی مستلزم عدم امکان سلب حیات از یک انسان بی گناه، حتی در صورت تهدید شدن به مرگ می باشد. بنابراین ، همان طوریکه اطلاق ماده 211 نشان می دهد حتی در صورت که تهدید به کشتن بیش از یک نفر باشد هم اکراه شونده نمی تواند انسان بی گناه را برای رهایی دادن چند نفر از مرگ به قتل رسانیده و به استناد به اکراه از قصاص بگریزد.
دکتر حسین میرمحمد صادقی در مورد حکم ماده 211 می فرمایند: حکم ماده 211 در مورد محکومیت اکراه شونده به قصاص و محکومیت اکراه کننده به حبس ابد، مربوط به حالتی است که اکراه شونده بالغ و عاقل باشد ، والا هر گاه اکراه شونده طفل غیر ممیز یا مجنون باشد، اکراه کننده سبب اقوی از مباشر و در واقع فاعل معنوی جرم محسوب شده و به موجب تبصره 1 ماده 211 به قصاص محکوم می شود.
نتیجه:

نتیجه این که در صورتی که مکلف در تنگنای ستم ظالمی گرفتار شود و در معرض تهدید و نابودی قرار گیرد با امتنان خداوند متعال انجام حرام و ترک واجب مباح می شود. و به تبع آن حکم تکلیفی و وضعی برداشته می شود. در نتیجه ، عقوبت، ضمان قصاص و... وجود ندارد. و تنها قتل از این قانون کلی استثناء مدلول روایت ا نما جعلت التقیه لیحقن بها الدم فاذابلغت التقیه الدم فلا تقیه» است. همچنین با امتنان خداوند عقود و ایقاعات اکراهی باطل است. به این صورت که مکره به دلیل تهدید عقد و ایقاعی ایجاد می کند و شر ظالم را از خود دفع می کند ولی در مواقع نقل و انتقال صورت نمی گیرد.
منابع:

1ـ محمد خضری ، اصول فقه 106.

2ـ فراهیدی 3/376.

3ـ ابن منظور13/535.

4ـ مصطفوی 10/50.

5ـ شیخ صدوق، الخصال جزء دوم 45.

6ـ شیخ انصاری، مکاسب 59.

7ـ قانون مجازات اسلامی مصوب 1370.

8ـ قانون اساسی جمهوری اسلامی افغانستان.

9ـ دکتر حسین میرمحمد صادقی جرایم علیه اشخاص 286.

10ـ انصاری، مکاسب 118.

11ـ دکتر حسین میرمحمدصادقی جرایم علیه اشخاص 290.


 
نویسنده: احمد رضا ::: سه شنبه 89/1/10::: ساعت 12:24 عصر

کنگره بین المللی بزرگداشت شهید اول و شهید ثانی در اردیبهشت ماه 1388 در قم برگزار می شود. بی شک حوزه های علمیه شیعه مدیون این دو شهید هستند.

یکی از تألیفات ارزشمند شهید اول کتاب القواعد والفوائد است. این کتاب چنان که بایست تا کنون شناخته نشده است. شیخ بهایی، حرفوشی و سید محمد عصار بر این کتاب حاشیه زده اند.

مرحوم محمد تقی دانش پژوه در سال 1353 در کنگره اسلامی در دهلی درباره این کتاب  سخنرانی ارایه کرده که در این جا متن این سخنرانی عینا ارایه می شود. این متن پیش از این در مجله دانشکده ادبیات و علوم انسانی (س21، ش4، ص45ـ50) چاپ شده است و ما از این مجله نقل می کنیم.

10/8/87 / محسن صادقی

محمد تقی دانش پژوه

القواعد والفوائد للشهید بمثابة مصدر شیعی لمعرفة

حکمة التشریع الإسلامی

الشیخ ابوعبدالله شمس الدین محمد بن جمال الدین مکی بن شمس الدین محمد بن حامد بن احمد المطلیی العاملی النباطی الجزینی الشهید الاول (734ـ786) کان جامعا لفنون العقلیات والنقلیات فقیها محدثا متکلما بارعا ماهرا من مفاخر الشیعة الإمامیة الف کتاب القواعد والفوائد وهو کما وصفه نفسه «یشتمل علی ضوابط کلیة أصولیة وفرعیة یستنبط منها الأحکام الشرعیة لم یعمل الأصحاب بمثله» وهو أول من صنف من علماء الشیعة فی هذا الموضوع وفیه ثلث وثلثمائة قاعدة فی ستمائة وثلاثة آلاف بیت، وطبع علی الحجر فی طهران فی سنة 1270 وثانیا مع نبذة من حواشی البهائی وشرح الحرفوشی وحواشی السید علی بن محمد العصار اللواسانی فی سنة 1308 وطبع ایضا بلا تاریخ فی ایران 1[1] ثالثا.

صنف قبل الشهید من علماء السنة والجماعة ابو محمد عزالدین عبدالسلام السلمی المتوفی سنة  660 . «قواعد الأحکام فی مصالح الانام» واجری القواعد الکلیه الأصولیة والفقهیة علی الموارد الجزئیة.

وبعده صنف جمال الدین عبدالرحیم الاسنوی المتوفی سنة 772 «التمهید فی تنزیل الفروع علی الأصول» سنة 868 فی القواعد الکلیة الأصولیة والفقیة «والکوکب الدری» فی القواعد العربیة

وبعده ابوالحسن ابراهیم الغرناطی المالکی التوفی سنة 790 «الموافقات فی أصول الشریعة».

واخذ الشیخ زین الدین الشهید الثانی العالم الشیعی المتوفی  سنة 966 کتابه تمهید القواعد الأصولیة والعربیة لتفریع فوائد الأحکام الشرعیة» عن کتاب الاسنوی ولکنه قسمه قسمین وفصل القواعد الأصولیه عن الادبیه وجعل کل قسم مائة قاعدة واتمه مع فهرسه الذی وصفه له فی سنة 9582[2] .

وعلی القواعد والفوائد دارت رحی التدریس وعلقت علیها شروح وحواشی کثیرة 3[3] واول من علق علیه قیودا هو ابوالقاسم علی بن علی بن جمال الدین محمد علی الفقعانی العاملی المتوفی 855 فکتب علی نسخة من هذا الکتاب المکتوبة فی 835ـ 847 حواشی وتعلیقات. وکتب فی سنة 986 نسخة من القواعد و الفوائد من هذه النسخة و نسخة اخری مورخة فی سنة 837 مع اجازة ابن العشرة الشیخ حسن بن یوسف.

وبعده لخص القواعد والفوائد الشیخ الفاضل مقداد السیوری فی جامع الفوائد فی تلخیص القواعد ثم رتبه علی ترتیب الفروع الفقهیة فی نضد القواعد الفقهیة علی مذهب الإمامیة .

واختصر الشیخ زین الدین إبراهیم بن علی الکفعمی اللویزی الجبعی المتوفی سنة 905 القواعد (فی مجموعة کتب فی 847 الی 852).

ثم علق علیها الشیخ بهاءالدین محمد العاملی المتوفی السنة 1031 حواشی طبع بعضها مع الکتاب فی سنة 1308 فی ایران.

ثم صنف تلمیذه الشیخ محمد بن علی بن احمد الحرفوشی الحریری العاملی الکرکی المتوفی سنة 1059 شرحه «القلائد السنیة علی القواعد الشهیدیة» وکان تسویده فی رجب 1054 الی منتصف یوم  الاثنین الرابع والعشرین من ذی القعده لهذه السنة وتبییضه فی أصفهان فی منتصف یوم الأحد السادس من جمادی الثانیة سنة 10554[4].

ثم کتب میرزا قاضی بن کاشف الدین محمد الیزدی وکان حیاً فی سنة 1056 حاشیة علیه.

وبعده علق علیه حواشی الشیخ حسن علی بن عبدالله الشوشتری الاصفهانی المتوفی سنة 1075.

وبعده نجد حاشیة السید اسماعیل بن نجف المرندی المتوفی سنة 1318 المؤلفة فی سنة 1286 .

وشرح میرزا ابوتراب القزوینی المتوفی بعد 1292 او سنة 1300

وحاشیة المیرزا محمد بن سلیمان التنکابنی (1230 ـ 1302)

وحاشیة الفاضل محمد بن باقر الایروانی المتوفی سنة 1306

وحاشیة علی بن علی رضا الخوئی المتوفی سنة 1350

وحاشیة السید محمد بن محمود الحسینی اللواسانی الطهرانی المهرانی العصّار المتوفی سنة 1356.

بحث الشهید فی هذا الکتاب بعد تعریف الفقه عن أقسام الحکم الشرعی الخمسة (الواجب والمندوب والمحرم والمکروه والمباح) والاربعة (العابدات، العقود، الایقاعات الأحکام) ثم بنی تحقیقه علی أن أفعال الله معللة بالاعراض کما یقوله المعتزلة  وقال أن الغرض الدنیوی فی الأحکام الشرعیة إما هولجلب النفع  أو لدفع الضرر،  اصالة محسوسا بإحدی الحواس الخمسة ، أو تبعا.

ثم قال : إن الوسائل یعنی الأحکام المعللة بالاغراض خمس اما مفید للملکیة، او جالب للمصالح وذاب عن المفاسد.

ثم قسم الخطاب الشرعی الی المقتضی والمخیر وبعد بحث عن الأحکام الوضعیة عنی السببیة والشرطیة والمانعیة والقواعد للاسباب والشروط والموانع، وقال: ان السبب مادی وقلبی وزمانی، تعرض لاقسام الوسایل للاشیاء المحرقة والمباحة والمختلف فیها والمباحة لاحد الطرفین والمحرمة للطرف الاخر والوسیلة الی معصیة، ثم تعرض للأحکام من حیث قبولها  للشرط والتعلیق وعدمه ولاقسام الموانع ثم قسم الأحکام بالنسبة الی خطاب التکلیف والوضع الی اربعة اقسام، ثم بحث عن القواعد الخمسة المستنبطة عن المدارک الاربعة للأحکام وهی الکتاب والسنة والإجماع ودلیل العقل وهی هذه:

1ـ تبعة لعمل للنیة وقواعدها،

2ـ قاعدة المشقة والیسر،

3ـ قاعدة الیقین والبناء علی الاصل وهو الاستصحاب

4ـ قاعدة الضرر المنفی لتحصیل المنفعة ودفع المفسدة  او احتمال اخف المفسدتین.

5ـ العادة والعرف.

ثم عرض للأصول  اللفظیة والعقلیة مثل: الحقیقة، المجاز، الاشتراک، الاقرار والانشاء، اتحاد السبب والمنسب وتعددهما، سبییة الوقت، اصالة الحل او الحرمة، الموانع، الامر و النهی ، العام والخاص، المطلق والمقید، تعلیل الشرع بالمصالح، الاستثناء، الظاهر والمأول، النسخ، المرکب والمجتمع، المقتضی والمانع، الاجتهاد والتقلید، الحقوق واقسامها وازدحامها، الجبرو الزجر، الامانة والضمان، التملک للرقبة والمنفعة، الولایة والنیابة، تبعیة الأحکام للمسمیات، الشبهة وغیرها من القواعد فی النکاح، قواعد القضاء ومنها القرعة، قواعد الجنایات، قاعدة الاذن، الملک والید، الذمة، الغرر، المصالح واقسامه الثلثة الضروریة والحاجیة والتمامیة، التقیة، الأمر بالمعروف والنهی عن المنکر، قواعد القعود، قواعد الارث.

وفی القرن الثالث عشر نجد کتابین حول هذا الموضوع:

1ـ قواعد الایام من مهمات أدلة الأحکام وکلیات مسائل الحلال والحرام فی بیان قواعد الأحکام الشرعیة لمحمد مهدی بن ابی ذرالنراقی الکاشانی5[5] المتوفی لیلة الحد الثالث والعشرین من ربیع الثانی سنة 1245 بایام قلائل بعد تألیف هذا الکتاب وهو آخر مصنفاته وفیه ثمانیة وثمانون عائدة وبحث عن هذه القواعد باحسن وجه  مع ایراد دلائل وفیه بعض القواعد الأصولیة والمنطقیة والکلامیة التی بنیت علیها المسائل النقهیة وبعض القواعد الکلیة الخاصة بالفقه ونشیر الی بعض من هذه:

الوفاء بالعقود، تعضیم الشعائر، الاذن، نفی الضرر، المعاونعة علی الاثم، الغرر، الملکیة ، المعدوم، المالیة، الشرط ضمن  العقد، القصد والنیة، العسر والحرج، اصالة الصحة، الخطاء والجهل، المیسور والمعسور، الاکراه،  تداخل الاسباب،ضمان الید، البدعة والتشریع، الاجزاء، الصیغة فی المعاملات، الاقرار، الجنون والسفه، ولایة الحاکم، العرف، الاسراف، القرعة، الیدو الملکیة، البلوغ والکمال، التسامح فی أدلة السنن، المعرف والکاشف، الشهادة ، التحاکم.

2ـ العناوین للسید عبدالفتاح بن علی الحسینی المراغی الفه فی النجف فی الثامن والعشرین من شهر رمضان سنة 1246 کان بعد سنة مضت من تألیف العوائد للنراقی، وفیه ثلث وتسعون عنوانا من الأصول التی یترتب علیها الفروع  الفقهیة وهذا الکتاب تحریر لبحوث  استاذته معه6[6].

و فیه بعض القواعد الکلیة الفقهیة مثل: الکشف والنقل فی الشروط، الشک  بعد الفراغ، التحدید الشرعی، تداخل الاسباب، العلل المعرفات للشرع، العسر والحرج، نف الضرر والضرار، القرعة، التسامح، التوسعة والعذر ، التعارض، المیسور والمعسور، تعضیم الشعائر واهانتها، الاعانة علی البر والتقوی وعلی الاثم والعدوان، اصالة الصحة فی العقود والایقاعات ، القصود فی العقود، المعاوضة، النیة والرضا والتمنی، المعاطاة، الاشارة والکتابة فی العقود والایقاعات، التنجیز فیها، الاوصاف، المنفعة، الاصالة والتوکیل، الشروط فی العقود، الغرر، التعلیق، الاقالة والنسخ، تعذر الوفاء، الید والضمان، التعدی والتفریط، التلف ، الفساد، الاحسان ، الاستیمان، الاقدام، الاذن، التقویم، التأدیة، الولایة ، الادعاء والانکار والنکول، البینة، البلوغ ، العقل، الرشد، الحریة، الاختیار والرضا، العدالة، اصالة الصحة،

ومن متأخری علماء الشیعة ایضا من صنف فی هذا الموضوع ونذکرها بعضهم:

1ـ القواعد الفقهیة للشیخ محمد تقی آل الفقیه العاملی فی قواعد عامة عقلیة وأصولیة وفقهیة7[7].

2ـ القواعد الفقهیة لآقا میرزا حسن البجنوردی طبع منها اربعة مجلدات.

هذا ما کنت عرفت من کتب الشیعة الإمامیة وما فهمت من القواعد للشهید العالم الشیعی.

ویجب ان یقارن ما یوجد فی هذه الکتب مع ما یوجد فی کتب الفرق الإسلامیة الاخری من  القواعد الکلیة ویبحث عما قال هؤلاء حول هذا المسائل حتی یستنبط من مجموع هذه الابحاث القیمة معائیر ومقائیس لحل المشاکل التی نجدها فی المجتمعات الإسلامیة فی الحیاة المدنیة الجدیدة.




8[1] اعیان الشیعة 47: 36 الذریعة 17: 193 ـ فهرس مکتبة الجامعة المرکزیة بطهران 5: 1978 ـ فهرس مشار715

9[2] الذریعة 4: 433 ـ فهرس مکتبة جامعة طهران 5: 1979 و6: 2168

10[3] الذریعة 1: 357 و6: 173 و14: 162 و17: 162.

11[4] کان عند السماوی فی النجف نسخة منه مورخة فی سنة 1088 ویوجد فی مکتبة جامعة طهران النسخة الاصلیة للشارح برقم 1812.

12[5] طبع علی الحجر فی طهران فی 1321ـ الذریعة 15: 354ـ ذکر فی فهرس مشار (640) طبعة اخری فی طهران سنة 1266.

13[6] الذریعة 15: 350ـ طبع علی الجر فی التبریز فی 1274 ـ ذکر فی فهرس مشار (639) طبعة اخری فی ایران 1297.

14[7] فهرس مشار 715 ـ الذریعة 17: 188.

منبع:http://www.shahidayn.com
 
<   <<   6   7   8   9   10   >>   >